کلبه دل
دل نوشته
درباره وبلاگ


کلبه دل مان را در روز عشق از جنس عشق وامید ساخته ایم امیدواریم با نظرات خود کلبه دل بهترین کلبه شود.



آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 38
بازدید دیروز : 54
بازدید هفته : 92
بازدید ماه : 632
بازدید کل : 75258
تعداد مطالب : 495
تعداد نظرات : 95
تعداد آنلاین : 1


Alternative content




Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه







آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
چهار شنبه 30 بهمن 1392برچسب:, :: 19:25 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون

دوباره برای دیدنت چشم انتظارم

برای بودن در کنارت بی قرارم

گل ناز مهربونم تا کی باید تنها بمونم..

 

 نفس من امیر علی
 
چهار شنبه 30 بهمن 1392برچسب:, :: 13:22 :: نويسنده : فهیمه

قسمتي از كتاب کاش حقیقت داشت__مارك لوي

تصور کنبرنده یک مسابقه شدی و جایزه ات اینه که بانک هرروز صبح یک حساب برات باز می کنه و توش هشتادوشش هزاروچهارصد دلار پول می گذاره ولی دوتا شرط داره. یکی اینکه همه پول را باید تا شب خرج کنی، وگرنه هرچی اضافه بیاد ازت پس می گیرند. نمی تونی تقلب کنی و یا اضافهٔ پول را به حساب دیگه ای منتقل کنی. هرروز صبح بانک برات یک حساب جدید با همون موجودی باز می کنه. شرط بعدی اینه که بانک می تونه هروقت بخواد بدون اطلاع قبلی حسابو ببنده و بگه جایزه تموم شد. حالا بگو چه طوری عمل می کنی؟ او زمان زیادی برای پاسخ به این سوال نیاز نداشت و سریعا .....

«همه ما این حساب جادویی را در اختیار داریم: زمان. این حساب با ثانیه ها پر می شه.هرروزکه از خواب بیدار میشیم هشتادوشش هزارو چهارصد ثانیه به ما جایزه میدن و شب که می خوابیم مقداری را که مصرف نکردیم نمیتونیم به روز بعد منتقل کنیم. لحظه هایی که زندگی نکردیم از دستمون رفته. دیروز ناپدید شده. هرروز صبح جادو می شه و هشتادوشش هزاروچهارصد ثانیه به ما میدن. یادت باشه که من و تو فعلا از این نعمت برخورداریم ولی بانک می تونه هروقت بخواد حسابو بدون اطلاع قبلی ببنده. ما به جای استفاده از موجودیمون نشستیم بحث و جدل می کنیم و غصه می خوریم. بیا از زمانی که برامون باقی مونده لذت ببریم. ازت تمنا می کنم.»

 

 نفس من امیر علی
 
چهار شنبه 30 بهمن 1392برچسب:, :: 10:50 :: نويسنده : فهیمه

 کاریلکماتورهای بزرگان:

 

شاید زیباترین منحنی جهان لبخند باشد

وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهی‌ها صلوات فرستادند.

اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان می‌سازم.

غم، کلکسیون خنده‌ام را به سرقت برد

به نگاهم خوش آمدی.

به یاد ندارم نابینائی به من تنه زده باشد

 نفس من امیر علی
 
سه شنبه 29 بهمن 1392برچسب:, :: 20:52 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون

به کعبه گفتم تو از خاکی و منم از خاکم چرا باید به دور

تو بگردم؟......

ندا آمد:تو با پا آمدی باید بگردی برو با دل بیا تا من بگردم.

 نفس من امیر علی
 
سه شنبه 29 بهمن 1392برچسب:, :: 20:44 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون

تو دنیا از سه آهنگ خوشم نمیاد:

بشنوم صدای کودکی را از بی مادری

بشنوم صدای مجرمی را از بی گناهی

بشنوم صدای عاشقی را از جدای

 نفس من امیر علی
 
سه شنبه 29 بهمن 1392برچسب:, :: 20:34 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون
 
سه شنبه 29 بهمن 1392برچسب:, :: 20:32 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون
 
سه شنبه 29 بهمن 1392برچسب:, :: 8:51 :: نويسنده : فهیمه

دوستان عزیزم لطفا در مورد دل نوشته ها نظر بدین خوشحالمون می کنید.بوسه

 نفس من امیر علی
 
سه شنبه 29 بهمن 1392برچسب:, :: 8:47 :: نويسنده : فهیمه

تا حالا شده مثل یه کرم ابریشم به یه چیزی پیله کنی

تا حالاشده قد یه کهکشون با پیلهات رویا به بافی

تاحالا شده عمری با پیله هات زندگی کنی به امید پروانه شدن ولی...

تا حالا شده!!!!!!!!!

 نفس من امیر علی
 
سه شنبه 29 بهمن 1392برچسب:, :: 8:45 :: نويسنده : فهیمه

دلتنگ که می شوم سد چشمانم پر از آب می شود

دلتنگ که می شوم دلم چند سایز آب می روددد

دلتنگ که می شوم دلم بدجووور تنگ می شود.

 نفس من امیر علی
 
سه شنبه 29 بهمن 1392برچسب:, :: 8:23 :: نويسنده : فهیمه

گاهی زمانه برایم تلخ می شود ،تنگ می شود

گاهی میان من و تو سنگ ریزه هاست، دلگیریاس، دردهاس

گاهی کلامی باعث پژمردن گل آرزوهاس

گاهی تمام رویاها یک باره به باد فناس

 نفس من امیر علی
 
دو شنبه 28 بهمن 1392برچسب:, :: 11:9 :: نويسنده : فهیمه

ای جوووووووونممم ممنونم نفسمممممممممم بابت دل نوشته قشنگت .بوسهبوسهبوسهبوسه

 

 تو به من جرات زندگی دادی تا بتوانم با ژرفای دلم عاشقی کنم  ،

گریه کنم

خنده کنم

و در هوای پاک بودنت با لذت تمام پرواز کنم.

"برای بودنت سپاس عمر من"

 

 

 

 نفس من امیر علی
 
یک شنبه 27 بهمن 1392برچسب:, :: 22:51 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون

بی تو بودن یعنی نبودن عشق

نبودن زندگی

یعنی تنهای

یعنی غم

یعنی به گوشه ای خیره شدن با

چشمای گریان

پس آغازه دوباره زندگیم باش و برایم

زندگی کن ای مهربان ترینم

تقدیم به تو که..........

یادت در ذهنم و عشقت در قلبم و

عطر مهربانیت در تمام وجودم است.

دوست دارت امیر علی

 نفس من امیر علی
 
یک شنبه 27 بهمن 1392برچسب:, :: 20:40 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون
 
یک شنبه 27 بهمن 1392برچسب:, :: 20:39 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون
 
یک شنبه 27 بهمن 1392برچسب:, :: 20:36 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون
 
یک شنبه 27 بهمن 1392برچسب:, :: 20:35 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون
 
یک شنبه 27 بهمن 1392برچسب:, :: 20:15 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون
 
یک شنبه 27 بهمن 1392برچسب:, :: 19:56 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون
 
یک شنبه 27 بهمن 1392برچسب:, :: 19:39 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون

پروانه های رنگارنگ احساسم این روزها سیاه و سفید شده اند.......مرا از یاد نبر

نه به خاطر پروانه ها نه به خاطر غنچه ها نه به خاطر خاطرات نه به خاطر چشمان

همیشه منتظرم که در جستجوی نگاه توست.....بیا و مثل همیشه نگو یکی بود یکی

نبود بذار باور کنم آن که نبود تو نیستی....

 نفس من امیر علی
 
یک شنبه 27 بهمن 1392برچسب:, :: 19:34 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون

چه سخت است دل کندن چه سخت است فراموش کردن

تقاص فاصله ای است که سکوت خالق آن است.

 نفس من امیر علی
 
یک شنبه 27 بهمن 1392برچسب:, :: 16:44 :: نويسنده : فهیمه

من باور دارم ... 

آن سوی ناکامی ها همیشه خدایی هست که داشتنش جبران همه نداشتن هاست


من باور دارم ... 
که دعوا و جرّ و بحث دو نفر با هم به معنى اين که آن‌ها همديگر را دوست ندارند نيست. 
و دعوا نکردن دو نفر با هم نيز به معنى اين که آن‌ها همديگر را دوست دارند نمى‌باشد.



من باور دارم ... 
که هر چقدر دوستمان خوب و صميمى باشد هر از گاهى باعث ناراحتى ما خواهد شد و ما بايد بدين خاطر او را ببخشيم.



من باور دارم ... 
که دوستى واقعى به رشد خود ادامه خواهد داد حتى در دورترين فاصله‌ها. عشق واقعى نيز همين طور است.



من باور دارم ... 
که ما مى‌توانيم در يک لحظه کارى کنيم که براى تمام عمر قلب ما را به درد آورد.



من باور دارم ... 
که زمان زيادى طول مى‌کشد تا من همان آدم بشوم که مى‌خواهم.



من باور دارم ... 
که هميشه بايد کسانى که صميمانه دوستشان دارم را با کلمات و عبارات زيبا و دوستانه ترک گويم زيرا ممکن است آخرين بارى باشد که آن‌ها را مى‌بينم.



من باور دارم ... 
که ما مسئول کارهايى هستيم که انجام مى‌دهيم، صرفنظر از اين که چه احساسى داشته باشيم.



من باور دارم ... 
که اگر من نگرش و طرز فکرم را کنترل نکنم،او مرا تحت کنترل خود درخواهد آورد.



من باور دارم ... 
که قهرمان کسى است که کارى که بايد انجام گيرد را در زمانى که بايد انجام گيرد، انجام مى‌دهد، صرفنظر از پيامدهاى آن.



من باور دارم ... 
که گاهى کسانى که انتظار داريم در مواقع پريشانى و درماندگى به ما ضربه بزنند، به کمک ما مى‌آيند و ما را نجات مى‌دهند.



من باور دارم ... 
که گاهى هنگامى که عصبانى هستم حق دارم که عصبانى باشم امّا اين به من اين حق را نمى‌دهد که ظالم و بيرحم باشم.



من باور دارم ... 
که بلوغ بيشتر به انواع تجربياتى که داشته‌ايم و آنچه از آن‌ها آموخته‌ايم بستگى دارد تا به اين که چند بار جشن تولد گرفته‌ايم.



من باور دارم ... 
که هميشه کافى نيست که توسط ديگران بخشيده شويم، گاهى بايد ياد بگيريم که خودمان هم خودمان را ببخشيم.



من باور دارم ... 
که صرفنظر از اين که چقدر دلمان شکسته باشد دنيا به خاطر غم و غصه ما از حرکت باز نخواهد ايستاد.



من باور دارم ... 
که زمينه‌ها و شرايط خانوادگى و اجتماعى برآنچه که هستم تاثيرگذار بوده‌اند امّا من خودم مسئول آنچه که خواهم شد هستم.



من باور دارم ... 
که نبايد خيلى براى کشف يک راز کند و کاو کنم، زيرا ممکن است براى هميشه زندگى مرا تغيير دهد.



من باور دارم ... 
که دو نفر ممکن است دقيقاً به يک چيز نگاه کنند و دو چيز کاملاً متفاوت را ببينند.



من باور دارم ... 
که زندگى ما ممکن است ظرف تنها چند ساعت توسط کسانى که حتى آن‌ها را نمى‌شناسيم تغيير يابد.



من باور دارم ... 
که گواهى‌نامه‌ها و تقديرنامه‌هايى که بر روى ديوار نصب شده‌اند براى ما احترام و منزلت به ارمغان نخواهند آورد.


 



من باور دارم ... 
«شادترين مردم لزوماً کسى که بهترين چيزها را داردنيست 
بلکه کسى است که از چيزهايى که دارد بهترين استفاده را مى‌کند.» 

 

 

 

 

 نفس من امیر علی
 
یک شنبه 27 بهمن 1392برچسب:, :: 13:59 :: نويسنده : فهیمه

امروز صبح اگر از خواب بیدار شدی و دیدی ستاره ها در آسمان نمی تابند
ناراحت نشو
حتما دارن با تو قایم باشک بازی میکنن
پس با آنها بازی کن

امروز هرچقدر بخندی و هرچقدر عاشق باشی از محبت دنیا کم نمیشه
پس بخند و عاشق باش

امروز هرچقدر دلها را شاد کنی کسی به تو خورده نمیگیرد
پس شادی بخش باش

امروز هرچقدر نفس بکشی جهان با مشکل کمبود اکسیژن رو به رو نمی شه
پس از اعماق وجودت نفس بکش


امروز هرچقدر آرزو کنی چشمه آرزوهات خشک نمی شه
پس آرزو کن
 
امروز هرچقدر خدا را صدا کنی خدا خسته نمی شه
پس صدایش کن


او منتظر توست
او منتظر آرزوهایت
خنده هایت
گریه هایت
ستاره شمردن هایت و عاشق بودن هایت است

امروزت را دریاب
امروز جاودانه است
و
امروز زیباترین روز دنیاست!
چون امروز روزی است که آینده ات را آنطور خواهی ساخت که تا امروز فقط تصورش میکردی...

 نفس من امیر علی
 
یک شنبه 27 بهمن 1392برچسب:, :: 12:1 :: نويسنده : فهیمه

تو مترو نشسته بودم، دلبندم اس ام اس داد بیا خونه دوستم تو فرمانیه، شامو اینجا دعوتیم... گذشت و حواسم به آهنگ پرت شد، یهو دیدم یکی داره میزنه به شونه هام، داداش شما مگه نمی خوای بری فرمانیه؟ اینجا ایستگاه قیطریه اس، باس پیاده شی . . .  هیچی دیگه، تشکر کردم و پیاده شدم

خندهخندهخندهخندهخنده

یكی از سرگرمی های ما بالا رفتن از رختخواب ها بود!!خدا میدونه چند بار رختخوابها ریزش کردن وموندیم زیر!!لذت صعود از این رختخوابها برابری میکرد با صعود به قله دماوند!!چه کنیم تفریح نداشتیم که خنده

خندهخندهخندهخندهخنده

ای کسانی که هنگام ورود پدرتان به اتاق بلافاصله صفحه فیس بوک را بسته سپس ساعتها به عکس بک گراند دسک تاپ خیره می شويد بدانيد و آگاه باشید که موقع گرفتن پول تو جیبی هم پدرتان کنترل را به دست گرفته و به صفحه تلویزیون خیره خواهد شد!

خندهخندهخندهخنده خنده

یارو اومده خونمون دزدی هیچی پیدانکرده منو از خواب بیدار کرده میگه: دارم میرم ولی این زندگی نیست شما دارین …!!

بوسهبوسهبوسهبوسهبوسهبوسه

ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﺳﺖ

ﯾﻪ ﺍﺳﻤﺲ ﺑﺎﺍﯾﻦ ﻣﻀﻤﻮﻥ

” ﺳﻼﻡﺷﻤﺎﺭﻩﺍﺕ ﺍﺯ ﮔﻮﺷﯿﻢ ﭘﺎﮎ ﺷﺪﻩ ﯾﻪ ﺗﮏ ﺑﺰﻥ ﺷﻤﺎﺭﺕ ﺭﻭ ﺳﯿﻮ ﮐﻨﻢ “

ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻭ ﺑﺮﺍﻧﺼﻒ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺨﺎﻃﺒﺎﯼ ﺩﻓﺘﺮﭼﻪ ﺗﻠﻔﻨﻢﺍﺭﺳﺎﻝ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺍﻻﻥ ۹۷ﺗﺎ ﻣﯿﺴﮑﺎﻝ ﺩﺍﺷﺘﻢ |-:

ﯾﻨﯽ ﺁﯼ ﮐﯽ ﯾﻮﯼﻣﻮﺯ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮﻩ …

خندهخندهخندهخندهخندهخنده

مریض بودم مامانم داشت داروهام رو میداد که داداش کوچیکم اومد گفت: منم از اینا میخوام. مامانم گفت:

الهی مامان بمیره برات.اینا پی پیه، فقط داداش باید بخوره

بچه هم گفت:اه اه رفت دنباله بازیش.

خندهخندهخندهخندهخندهخندهخنده

 

 نفس من امیر علی
 
یک شنبه 27 بهمن 1392برچسب:, :: 11:20 :: نويسنده : فهیمه

خدا رو شاکرم:

برای مالیاتی که پرداخت میکنم  

چون به این معناست که شغلی دارم.

برای شلوغی و کثیفی خانه بعد از مهمانی

چون یعنی دوستانی دارم که پیشم میان.

برای لباسهایی که کمی برام تنگ شدن

چون یعنی غذا برای خوردن دارم.

برای کوه لباسهایی که باید شسته و اتو بشوند

چون یعنی رختی برای پوشیدن دارم.

برای کوفتگی و خستگی عضلاتم آخر روز

چون یعنی قادر بودم که سخت کار کنم.

برای زنگ ساعتی که صبح مرا از خواب بیدار میکند

چون یعنی هنوز زنده هستم.

خوب زندگی کنید! زیاد بخندید!  با تمام قلبتان دوست بدارید!

 نفس من امیر علی
 
شنبه 26 بهمن 1392برچسب:, :: 22:13 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون

در این تاریکی شب چه حس غریبی دارم   باز دارم با غصه هایم دردو دل میکنم

کناره عکس یادگاری آروم اشک میریزم   باز با تنهایم شب و صبح می کنم

 نفس من امیر علی
 
شنبه 26 بهمن 1392برچسب:, :: 14:15 :: نويسنده : فهیمه

ساده که میشوی

همه چیز خوب میشود

خودت

غمت

مشکلت

غصه ات

هوای شهرت

آدمهای اطرافت

حتی دشمنت

یک آدم ساده که باشی

برایت فرقی نمیکند که تجمل چیست

که قیمت تویوتا لندکروز چند است

فلان بنز آخرین مدل ، چند ایربگ دارد

مهم نیست

نیاوران کجاست

شریعتی و پاسداران و فرشته و الهیه

کدام حوالی اند

رستوران چینی ها

گرانترین غذایش چیست

ساده که باشی

همیشه در جیبت شکلات پیدا میشود

همیشه لبخند بر لب داری

بر روی جدولهای کنار خیابان راه میروی

زیر باران ، دهانت را باز میکنی و قطره قطره مینوشی

آدم برفی که درست میکنی

شال گردنت را به او میبخشی

ساده که باشی

همین که بدانی بربری و لواش چند است

کفایت میکند

نیازی به غذای چینی نیست

آبگوشت هم خوب است
ساده که باشی

آدمهای ساده را دوست دارم

بوی ناب آدم میدهند

 نفس من امیر علی
 
شنبه 26 بهمن 1392برچسب:, :: 13:56 :: نويسنده : فهیمه

آهنگری بود که پس از گذران جوانی پر شر و شور،تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سالها با علاقه کار کرد، اما با تمام پرهیزگاری، در زندگیش چیزی درست به نظر نمی آمد، حتی مشکلاتش مدام بیشتر می شد!


روزی دوستی به دیدنش آمده بود پس از اطلاع از وضعیت دشوارش به او گفت:

“واقعا عجیب است! درست بعد از اینکه تصمیم گرفتی مرد خدا ترسی بشوی، زندگیت بدتر شده. نمی خواهم ایمانت را تضعیف کنم اما با وجود تمام تلاشهایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهتر نشده!”

آهنگر بلافاصله پاسخ نداد. او هم بارها همین فکر را کرده بودو نمی فهمید چه بر سر زندگیش آمده است!

اما نمی خواست سؤال دوستش را بدون پاسخ بگذارد، کمی فکر کرد و ناگهان پاسخی را که می خواست یافت.

این پاسخ آهنگر بود:

در این کارگاه، فولاد خام برایم می آورند که باید از آن شمشیر بسازم. میدانی چه طور این کار را میکنم؟ اول فولاد را به اندازه جهنم حرارت میدهم تا سرخ شود. بعد با بی رحمی، سنگین ترین پتک را بر میدارم و پشت سر هم به آن ضربه میزنم تا اینکه فولاد شکلی را بگیرد که میخواهم. بعد آن را در ظرف آب سرد فرو میکنم، بطوریکه تمام این کارگاه را بخار فرا می گیرد. فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله میکند و رنج می برد. یک بار کافی نیست، باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم…

آهنگر لحظه ای سکوت کرد. سپس ادامه داد:

گاهی فولاد نمی تواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد باعث ترک خوردنش میشود. میدانم که از این فولاد هرگز شمشیر مناسبی در نخواهد آمد لذا آن را کنار می گذارم.

آهنگر باز مکث کرد و بعد ادامه داد:

می دانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو می برد. ضربات پتکی را که بر زندگی من وارد کرده پذیرفته ام و گاهی به شدت احساس سرما میکنم، انگار فولادی باشم که از آب دیده شدن رنج می برد. اما تنها چیزی که می خواهم این است:

“خدای من، از کارت دست نکش، تا شکلی که تو میخواهی، به خود بگیرم…
با هر روشی که می پسندی، ادامه بده،هر مدت که لازم است، ادامه بده…اما هرگز مرا به میان فولادهای بی فایده پرتاب نکن!”

 نفس من امیر علی
 
شنبه 26 بهمن 1392برچسب:, :: 13:48 :: نويسنده : فهیمه

نام : کمال

کلاس : دبستان

موزو انشا : عزدواج!

هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم

تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است

حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند

در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم

از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود

در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است !

اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید

من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم

مهریه وشیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند

همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی دایی مختار با پدر خانومش حرفش بشود

دايی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود..خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!

اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. می گفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید . ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست. از آن موقه خاله با من قهر است

قهر بهتر از دعواست.آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری می کند بعد خانومش می رود دادگاه شکایت می کند بعد می آیند دایی مختار را می برند زندان!

البته زندان آدم را مرد می کند.عزدواج هم آدم را مرد می کند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خیلی بهتر است!

 

این بود انشای من

 نفس من امیر علی
 
شنبه 26 بهمن 1392برچسب:, :: 11:24 :: نويسنده : فهیمه

کاریکلماتور چیست؟

عنوان کاریکلماتور گاهی به طنز کلمات ، بازی با کلمات و شوخی با کلمات  اطلاق می شود که به نظر می رسد چندان جامع و مانع نباشد . چراکه در اینصورت هرگونه بازی زبانی را می توان کاریکلماتور تلقی کرد و حال آنکه کاریکلماتور تنها دربرگیرنده ی آن دسته از بازی های زبانی است که در جهت هرچه تصویری تر و هرچه دیداری تر کردن زبان می کوشد

 

گیرم که بزرگ شده باشیم ولی هنوز هم کوچک شما هستیم !

خدایا، یارانه را از ما بگیر اما یار را نه.

آینه هم از من کارت شناسایی می خواهد !

دهانم پُر از حرف است، حیف با دهان پُر نباید سخن گفت.

آرایشگر به قدری سرم را سرسری تراشید که نتوانستم سری توی سرها در بیاورم.

بی صداترین «تار» را عنکبوت می نوازد

عشق راهی است هموار اما بعضی ها در این راه لیز می خورند.

شاید کشمش همان انگور بازنشسته باشد

اگر حرف مفت را می خریدند خیلی ها میلیاردر بودند.

بعضی ها خط لبشان نستعلیق است.

خودروها تکامل پیدا کرده اند؛ اما خیلی از آدم ها هنوز انسان نشده اند.

بجز سیاستمدران , بنی آدم اعضای یک پیکرند.

 


.

 نفس من امیر علی
 
جمعه 25 بهمن 1392برچسب:, :: 17:35 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون

 بی تو هیچم نماندی و تنهاترینم اکنون اشکهایم بدرقه راحت

 نفس من امیر علی
 
جمعه 25 بهمن 1392برچسب:, :: 17:26 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون

نگاهت راچه آسان از چشمانم گرفتی گوی که تو هیچ احساسی نداری

 نفس من امیر علی
 
جمعه 25 بهمن 1392برچسب:, :: 17:13 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون
 
جمعه 25 بهمن 1392برچسب:, :: 17:11 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون

به خدا سنگدلی دل به تو دادن غلط است    صبح تا شب برای تو اشک ریختن غلط است

به پای حرفای دروغ تو نشستن غلط است    با احساس تو صبح را شب کردن غلط است

 نفس من امیر علی
 
جمعه 25 بهمن 1392برچسب:, :: 17:1 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون
 
جمعه 25 بهمن 1392برچسب:, :: 17:0 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون
 
جمعه 25 بهمن 1392برچسب:, :: 16:54 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون
 
جمعه 25 بهمن 1392برچسب:, :: 15:42 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون

دیشب باران آمد  گویی پیامی داشت  بوی تورا می داد با خودم گفتم:

او خواهد آمد   اما باز هم نیامدی   من ماندم و چشمانم  که در انتهای خیابان

تورا جستجو می کردند  و پس از نیافتن تو  چه مظلومانه گریستند و بی خواب رفتند 

 نفس من امیر علی
 
جمعه 25 بهمن 1392برچسب:, :: 15:42 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون

درد مشترک

باران می بارید.من وتو دست در دست هم بار تنهای کوچه را به دوش می کشیدیم

تو رفتی و دستانم خالی است اکنون.من و کوچه غم نبودنت را چگونه به دوش بکشیم؟؟

 نفس من امیر علی
 
جمعه 25 بهمن 1392برچسب:, :: 15:41 :: نويسنده : امیر علی جووووووووون

( تمنا )

ببین امشب غزلهایم به پایت اشک میبارند / و در اندوه احساسم تمنای تو را دارند / ببین قربانی عشقت شده آن چشمهاییکه /   به یاد عشق تو هرشب غزل خوانند و بیدارند

 

 

 

 

 

 

 نفس من امیر علی